فانوس

بهترینهاااا

 

در کوچه های سرد و نمناک شهر

گام هایم را مغرورانه بر پوسته ی تاریک شب می نهادم .

صدای جغد های شوم و ناله های بی کسی گوش هایم را می خراشید.

 حضور اشباهی را در لابه لای سنگ فرش ها و

 انتهای تاریک و غمبار هر کوچه مرا سخت آزرده می ساخت.

 نفس هایم سخت شده بود .

 قلبم به آرامیِ قدم هایم ناقوسش را به صدا وا می داشت .

 نمی دانستم در این نا کجا آباد تنهایی به کدامین امید چنگ زنم.

 به عقل و منطق و فلسفه؟!!

 در زمانه ای که شیری خردمند اسیر هوس های خرگوشِ بازیگوشی خواهد شد و

 منطق سلطانیِ خود را در بازیهای کودکانه ی ایام به حراج می گزارد!!

 یا به عشق و عاشقی؟!!

 لفظی که در کوچه های چشمک و عشوه و ناز به قرانی بیش نمی ارزد

 و خروار خروارش را فریب بر دوش می کشد.

 نمی دانم

 نمی دانم ...

 اما به امید شکوفه ی کوچک لب قرمزی که فردا صبح به خورشید سلام می کند

 دستور تپیدن را برای قلبم صادر خواهم کرد




نوشته شده در دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:48 توسط هانی| |

 اگه قانــون جدائــی رو رعایت می کـنی...

    واسه اینه که داری به دوریم عادت می کنی...

    ...............................

    مگه می شه تورو داشت و دل به دیگری سپرد؟

    مگه می شه بی تو موندو روزی صددفه نمرد؟

    بعــد تو ترانه هامم دیگــه خوندن ندارن

    همه خاکسترین...حال سوزوندن ندارن...

    رفتی و روز و شبم دوباره رنگ غم گرفت...

    روزگار مثل همیشه....عشقمو ازم گرفت

    .................................

    شب بی تو شب درده...شب گریهء یه مرده

    چه جوری بگم که دنیا بی تو با دلم چه کرده؟

    اگه از یاد تو رفتم اگه زندگیمو باختم

    با خیال داشتن تو اگه سوختم اگه ساختم

    بی تو اما اسم عشقو روی لبهام نیاوردم

    دیدی آخر وقت گریه شونه هاتُ کم آوردم...؟

    حالا دیگه از تو حتی یه نشونه هم ندارم

    واسه راضی کردن دل یه بهونه هم ندارم.......




نوشته شده در دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:46 توسط هانی| |

 

*ببین تنهاییم را که در لحظه های خاکستری در انتظار طلوع خورشید است .

*کاش می شد همچو آواز یک دورگرد زندگی را بار دیگر دور کرد .

* در حضور واژه های بی نفس  صدای  تیک تیک ساعت را گوش کن شاید مرهم درد ثانیه ها را یافت کنی .

* ای کاش می شود فهمید در دل آسمان چه می گذرد که امشب با ناله های بغض آلود این دل خسته اشک می ریزد .

*بوسه بر لب، سینه بر کف ،دل پر از شوق گناه ،معصیت را خنده آید از استغفار ما .




نوشته شده در دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:37 توسط هانی| |


Power By: LoxBlog.Com