فانوس

بهترینهاااا

 

 

ای کاش بی هیچ کلامی،با هم همراه می شدیم

و دست به دست هم مثل پرستوهای مهاجر تا فراسوی ناکجا آباد زندگی پرواز می کردیم.

ای کاش با طنین آوای ملکوتی اذان ذره ای دلهایمان

می لرزید، دستهایمان را بلند می کردیم و در پیشگاه معشوق همیشه جاودان طلب عمر و نیاز می کردیم.

ای کاش بجای اینکه در برابر گریه های کودکی

مظلوم،انگشت تعجب و حیرت به دهان بگیریم،ذره ای

عشق،قطره ای مهربانی و کمی محبت و عاطفه

در دستهایمان می گذاشتیم و تقدیمش می کردیم.

ای کاش همان تکه نانی را که داشتیم با هم قسمت می کردیم،

سهمی از آن تو،و سهمی برای من.

ای کاش یکدیگر را دوست می داشتیم و بجای

سالها دور از هم در برابر لحظه های

جدایی تاب نمی آوردیم.

ای کاش زمانی که باران می بارید،قطره های باران،

دل های مسدود شده و غبار گرفته مان را جلا

می داد و به وسعت آسمان آبی آنرا

پاک و روشن می کرد.

"ای کاش!"...




نوشته شده در یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:,ساعت 15:30 توسط هانی| |


Power By: LoxBlog.Com